شهید زین الدینی که ما دیدیم واقعا برای انقلاب، اسلام و جنگ دوید. من شهید زین الدین رو در خیبر دیدم که از بی خوابی چشم هایش سرخ شده بود و گاهی اوقات حین حرف زدن خوابش می برد. همسرش تعریف می کرد در سه سال زندگی مشترکی که با هم داشتیم، ما فقط هشتاد روز هم دیگه رو دیدیم و با هم برخورد داشتیم. یکی از این روزها شهید تماس گرفت و گفت من قرارگاهم و شام به خونه میام.
هشتگ ها:
#حاج حسین کاجی#دفاع مقدس#روایت فتح#آوین مدیا#شهید زین الدین